زندان اسکندر یزد
دلم از زندان اسکندر بگرفت******رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
(حافظ شیرازی- غزل شماره 359 )
در شهر یزد به مانند بسیاری از شهر های ایران افسانه ها و داستان ها برخی از مکان ها را با راز آلودگی و قصه سرایی مردم محلی در هاله از ابهام بر سر زبان ها می اندازد. شاید واقعیتی کوتاه مدت و یا داستانی ساخته شده قرن ها ، نسل به نسل تداوم پیدا کرده و امروزه ما با آثاری روبه رو هستیم که نمی توان شهرت برگرفته شده از افسانه های یک مکان تاریخی را از هویتش جدا کنیم، به طوری که در ادبیات یک سرزمین هم رد پای آن را می بینیم.